۱۳۹۲ مرداد ۱۵, سه‌شنبه

رنگ بازی


هی‌ می‌‌خواندم، برای عشقش نوشته، زیاد می‌گوید ""نارنجی". حالا من که نمی‌دانم این نارنجی چیست، درک هم که زیاد نمیکنم، اما خوب فکر می‌کردم که شاید برایش بوی نارنج میدهد، بوی بهارِ شمال، تازگی پرتغال اول پاییز، شاید، خودش میداند.

منم دنبال رنگ می‌گشتم، برای من چه رنگی‌ بود؟ رنگ که زیاد داشتیم، خوش رنگ بود، همهٔ رنگ‌های دل‌انگیز را باهم داشت. خنده‌اش سپید بود، آغوشش سبز، لبانش سرخ آتشین، خرمن موهایش قهوه ای، آسمان چشمانش همیشه آبی.
 اما همه را که با دیگری شریک کردی... شاید جیغ‌هایت را نه! آن را برای من نگهدار، بنفش...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر