به دور دایره میگردیم، من دستم به سوی تو، تو دستت به سوی او،
کاش گم کنیم این راه را، یا کج میرویم، به ناکجا، به فراموشی، به تنهایی. یا
جفتمان اسیر همان دایره میشویم، گره میخوریم، میمانیم، میمیریم. نمیتوانم
ببینمت اما دور از دستانم باشی، عقده میشوی، آنقدر بزرگ که جایی برای بغضم نمیماند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر