۱۳۹۲ آذر ۱۰, یکشنبه

قصه ما بود همین!

مال من هنوز شروع نشده! نه که شروع نشده باشه! هنوز تموم نشده! این بهتره!

مرحله به مرحله اما همه در یک جهت، در جهت پایان! یه آغاز شیرین و امید برای یک پایان زیبا!

کاش داستان زندگی‌ من رو هم آقای حکایتی میگفت، شیرین، جذاب، خاطره‌ی انگیز! شاید شیرین تر بود!

کودکی گره خورده با این ادامها، این نوستالژی ها! لذت بخش، حتی نمیه شبهات رو می‌سازه!

این کار زیبا دیدنش خالی‌ از لطف نیست، خالی‌ از خاطره نیست! خالی‌ از این آدمها نیست، که چه پر است!

خوشبین بودم به آینده، به خاطر همین آدم ها! به خاطر همین آدم ها!

ستاره بود بالا، شکوفه بود پایین، قصه ما تموم شد، قصه ما بود همین!


پی نوشت یک: شاهدش هم همین بغل!

پی نوشت دو: این هم یک اجرای دوباره از دوستانی با ذوق و خوش سلیقه!



۳۱ نظر:

  1. خودت بشو آقای حکایتی.

    پاسخحذف
  2. اخی مرسی!من خیلی دوستش داشتم!
    امیدوارم قصه ی شما هم پر از خوبی باشه.اگه بخواین میشه.
    ولی بقول خواننده ای میگه:ولی تو قصه ی خودت رو بکش نقاش...بذار هرکی هرچی هست باشه تو خودت باش.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. فعلا که همینه! فعلا که خودم دارم نقاشی می‌کنم، امیدوارم آخرش حداقل از این بوم نقاشی یه چیزی در بیاد!

      حذف
    2. خب تو که مه دوست داری!مه دار بکش...ولی بکش.خالی نذار که بعدش غصه بخوری که من بلد نیستم خوب قصه بگم و نقاشی ام خوب نیست.
      بعدشم کم بلد قصه بلد بودن علاج داره!!

      حذف
    3. میخوام اما وقتی‌ قابل دیدن باشه اینکه خودت مه‌ دارش کنی‌ سخته!

      خوب حالا علاجش چی‌ هست؟

      حذف
    4. علاجش اینه که امیدوار باشی و بد به دلت راه ندی.
      خوشحال باشی و خوشحالی ات رو هم به دیگران منتقل کنی.موقع ناراحتی ات هم ابرازش کنی نه اونکه تو خودت بریزی.
      موقع خوشحال ات هم اگه ببینی یکی ناراحته سعی نکنی خوشی خودتو قایم کنی.
      مثلا همین پست هایی که بعضی هامون میخونیم.میدونی ممکنه ما اصلا ناراحت نباشیم ولی وقتی پست ناراحت کننده ی یکی رو میخونیم،به عنوان همدردی زیادی میریم توی حس.به نظرم آدم باید واقع بین باشه با چاشنی احساسات.
      نمیدونم چجوری منظورم رو بگم؟در واقع میگم که زیادی تو فاز غصه ودرهای دنیا به روی من بسته باشی،همونجوری هم پیش میاد.
      تلاش و حس شادی کنار هم میتونه علاج باشه.
      بعدشم خودت رو الکی نپیچون.مه دار نکش!یه روز افتابی و یه تپه ی سبز و یه درخت خوشگل و سر سبز و کلی اسمون صاف با ابرهای پنبه ای بکش.خودت رو بکش که اونجایی با کلی حس خوب.کباب دارین با دوستات.با چمیدونم هرکی که دوست داری با هم باشین.
      خلاصه اینکه مه دار کشیدن هم جایز نیست!سخت بگیری سخت میگذره.اینو یه آدم سخت گیر به خودش داره بهت میگه!
      با تشکر روابط عمومی!

      حذف
    5. میدونم، می‌فهمم، سعی‌ می‌کنم، اما همیشه تصور کردن کافی‌ نیست! یعنی‌ همیشه همه چیز دست ما نیست! اما خوب سعی‌ خودم رو می‌کنم، هرچند اگه این مازوخیزم بگذاره!

      حذف
    6. سعی ات رو بکن من از صمیم قلب برات دعا میکنم.
      مازوخیزم هم والا چی بگم؟من خودم بهش دچارم!!در موردش سخن نگم سنگین ترم.
      خب حق الزحمه ی مشاوره ی منو بده...میخوام ببرم باهاش مازوخیزمم رو درمون کنم!

      حذف
    7. ای بابا، فکر کردم نیکوکار هستی‌ و فقط برای رضای خدا کار خیر میکنی‌!

      حذف
    8. خب حالا!باشه بابا!احساساتم رو جریحه دار نکن.
      نمیخواد حق الزحمه بدی!

      حذف
  3. موافقم با مهسا و صابی. آدم باید آقای حکایتی قصه خودش باشه تا حد ممکن! به همون خوش ذوقی، به همون اندازه به یاد ماندنی!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. قصه گفتن بلد بودن می‌خواد! من کم بلدم، فعلا که مجبورم با همین قصه بی‌ سر و ته خودم بسازم مامان!

      حذف
    2. بعد از خوندن پست مه گرفته ات فهمیدم که قصه گفتن رو خیلی هم خوب بلدی!

      حذف
    3. مامان میدونستی که بمب روحیه هستی‌؟ مرسی‌

      حذف
  4. منم این نماهنگ رو امروز دیده بودم. خوشم اومد. یاد آقای حکایتی بخیر!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خیلی‌ دوست داشتنی بود، دستشون درد نکنه،

      حذف
  5. عالي بود مرسي!كلي سر ذوق اومدم!من دارم آهنگ كارتون هاي بچگيم رو جمع مي كنم اين آهنگ رو هم دانلود كردم و به مجموعه ام اضافه كردم.
    اگر آقاي حكايتي قصه زندگي همه ما رو مي گفت مطمئنم بهترين زندگي رو داشتيم اما چه كنيم كه هر كس مجبور زنگي خودش رو رقم بزنه!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. چه کار قشنگی‌، پس از این به بد اگه شاهد کم داشتم و پیداش نکردم باید بیام سراغ شما! البته نمی‌دونم کجا!

      به قول دوستان که فعلا چاره‌ای نیست جز اینکه خودمون قصه‌های خودمون رو بگیم!

      حذف
    2. این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

      حذف
    3. آلن جان لطفاً کامنتی که ایمیلم را نوشته ام، اگر مشکلی نیست پاک کنید.

      حذف
    4. مرسی‌ بابت آدرس ایمیل، میتونستید برام ایمیل بفرستید یا از طریق گوگل پلاس. به هر حال ممنون، کامنت رو هم پاک کردم.

      حذف
  6. سلام دوست خوب من!
    چطوری این روزها؟
    دلم برات تنگ شده بود....
    میخوندمت... ولی دلم برای اینکه بیام و بگم سلام تنگ شده بود....

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سلام آنی‌ جان،
      دل من هم برای خوندن سلام‌هات تنگ شده بود، خوندم که نمیتونی‌ بیای، خوشحالم که اومدی. مرسی‌،

      حذف
  7. چقدر دوست داشتني است! چقدر ارامش داره

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. دقیقا، پر آرامش، پر خاطره‌های خوب، پر عطر کودکی.

      حذف
  8. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. من هیچ یادم نیست چی کامنت گذاشته بودم اینجا؛ و نمیدونم چی شده که حذفش کردین
      :|

      حذف
    2. من این یک کار رو در اینجا هیچوقت نکردم و نمی‌کنم! مگر به درخواست کسی‌ که کامنت گذاشته! من فکر کردم شما خودتون منصرف شدید و حذف کردید! من بی‌ تقصیرم!

      حذف