۱۳۹۲ آبان ۲۰, دوشنبه

دیشب خواب تو را دیدم!

من زیاد خواب نمی‌بینم، هر از گاهی‌، و در همان اندک دفعات هم اگر خواب ببینم یا دری وری است (مثل نوشته‌های اینجا) یا ترسناک، اما خوب باز به ندرت خواب‌هایی‌ میبینم که جالب هستند و یادم هم میماند!

اما خوب از اونجا که این خوابها خیلی‌ به دنیای روزمره من شبیه هستند و دور از دسترس نیستند خیلی‌ تمایل به دوباره تکرار کردنشون دارم، اینکه خواب کسی‌ رو ببینم، یا جایی رفته باشم، یا حتی اگر در خواب غذایی خورده باشم، یکجورهایی باید دوباره رقم بزنمشون!

اینکه به دیدن کسی‌ که خوابش رو دیدم برم یا حداقل باهاش تماس بگیرم، یا اگه خواب جایی رو میبینم برم اونجا یا غذایی که خوابش رو دیدم بخورم، چیزی رو که خوابش رو دیدم بخرم و از این قسم.

یک بار در یکی‌ از خواب هام، خواب یک دوست قدیمی‌ رو دیدم، هم مرکزیه دوران دبیرستان بود، فقط اون در دبیرستان دخترونه بود و من پسرانه و بعد‌ها بیشتر از دیدن در راه مدرسه و ریز ریز خندیدن و آزار و اذیت‌های گروهی هم رو دیدیم و دوستی‌های مشترک داشتیم، اما همین‌جا آخر قصه بود، 

خوابش رو که دیدم نزدیک به دوسال بود که ندیده بودش، حتی خبری هم به اون صورت ازش نداشتم، دورا دور، از طریق دوستان مشترک!

اما یک شب به خوابم اومد، همهٔ شب رو موند پیشم، از هر دری صحبت کردیم، دعوا کردیم، خندیدیم، عاشق شدیم، حتی کار به جاهای باریک هم کشید!!! و چقدر هم خوش گذشت! صبح بیدار شدم! شاخ‌هایم را روی سرم احساس می‌کردم اما لمس نمیشدند. بعد از کلی‌ کلنجار شماره تماسش رو پیدا کردم و زنگ زدم. گوشی رو برداشت، خودم رو معرفی‌ کردم و قه قه خندید! گفت چقدر حلا‌ل زده هستی‌ تو، از صبح به یاد تو بودم! دیشب خوابت رو دیدم! می‌خواستم بهت ایمل بزنم، شماره تماسی ازت نداشتم!

من اون طرف دیگه خط، چشمهام چهار تا شده بود، هنگ کرده بودم! نطقم کور شد! خندیدم و خواستم که خواب رو تعریف کنه و یک چیزهایی در مورد لوکیشن و اتفاقاتی که افتاده بود گفت. بدون اغراق ورژن سانسور شده خواب خودم رو برام تعریف کرد! من هیچی‌ نگفتم و به این بسنده کردم که دل به دل راه داره و بی‌خود نبوده که من امروز به یاد تو افتادم! فقط سوال ته ذهنم در اون لحظه این بود که اون هم در خواب همونقدری که من دور رفتم، دور رفته!

حقیقت این که ترسیدم از اینکه خوابم رو بگم! نگفتم! بماند...

دیشب خواب خورشت بادمجون دیدم! خیلی‌ وقت میشه که حال اینکه برای خودم شام و ناهار درست کنم رو نداشتم! نه اینکه آشپز خوبی‌ نباشم! که هستم! ناسلامتی یک دوره از زمان آشپز باشی‌ منزل مامان و بابا بودم و ظهر به ظهر برای والدین از سر کار برگشته ناهار سرو میکردم!

این دو روز گذشته روزهای خوشمزه ای‌ بود! یکشنبه که منزل یکی‌ از دوستان دعوت بودم به صرف جوجه کباب! در راه رفتن به منزل اونها سپنتا تماس گرفت و گفت که سورپرایز داره و برم اونجا که گفتم دعوت هستم جایی، پکر شد! در حال خوردن جوجه بودم که عکس یک میز مزین شده به قورمه سبزی و پلوی زعفرونی و سالاد شیرازی روی صفحه فیسبوکم خودنمایی کرد! درنگ نکردم و اعلام کردم که بعد از اینجا میرم اونجا! رفتم هم! سهمم رو گرفتم و بعد از یک شب نشینی اومدم خونه!

با تمام خستگی‌ و تنبلی، قرار امروز بعد از ظهرم رو با یکی‌ از دوستان لغو کردم و رفتم خرید، مواد لازم رو خریدم! حالا خورشت بادمجون در حال پختنه! بماند که نصف بادمجون‌های سرخ شده رو با نون خالی‌ خالی‌ خوردم! جای مامان خالی‌ که بود و غر میزد و از آشپزخونه بیرونم میکرد! 

پی‌نوشت یک: شاهد امروز بسیار دوست داشتنیه مخصوصا برای من با این خواب دیدنم! شرمنده بابت کیفیت.

پی‌نوشت دو: از تمام اقوام، دوستان، آشنایان که از راه‌های دور و نزدیک با نامه و ایمیل و کامنت در ایام بیماری جویای احوالم بودن، متشکرم!

۲۷ نظر:

  1. خیلی نامردی اونو از دونستن خوابت محروم کردی!!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اینجور موقع ها تصمیم گرفتن خیلی سخته! اینکه از خوابی که دیدم محرومش کنم یا اینکه ذهن اون رو هم درگیر همون چیزی کنم که خودم درگیرم!

      حذف
    2. من بودم ترجیح میدادم خودم تصمیم گیرنده باشم نه کس دیگه... ولی هستن کسانی که بعدا شاکی میشن چرا گفتی!!!!!
      و خب این تویی که باید تصمیم بگیری طرفت از کدوم مدل آدمهاست!

      حذف
    3. و اینکه این تصمیم خیلی سخته!

      حذف
  2. من هنوز به شاهد مطلب نرسیده بودم داشتم فکر می کردم لابد شاهد این مطلب یک آهنگ در مورد خواب دیدن هست و البته حدسم درست بود منتها من یک آهنگ دیگه تو سرم بود.
    خورش بادمجون هم نوش جان!
    (گلبرگ اینا)

    پاسخحذف
  3. یه زمانی داستانی خوندم درباره یک زن و یک مرد که برای اولین باردر خواب همدیگه رو می بینن و در همون خواب پی می برن که هر کدوم یه آدم واقعی هستند و سعی می کنن توی دنیای واقعی همدیگه رو پیدا کنن و.... ولی اصلاً یادم نمی یاد اسم کتاب چی بود و نویسنده اش کی بود.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. تجربه جالبیه! اما سخته توی این دنیا بگردی و پیداش کنی! حالا آخرش هم رو پیدا کردن؟

      حذف
  4. آآآآآآآآآآ
    چقد جالب
    دل به دل راه داره همینه هااا

    پاسخحذف
  5. خورش بادمجون خیلی خوبه!نوش جان.
    شاهدت رو هم هرکاری کردم نشد که بشنوم!
    دل به دل هم راه داره همینه اصلا!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. مرسی! شاهد رو هم برات میفرستم! عارف - دیشب خواب تو را دیدم!

      حذف
  6. چه جالب .تمام مدتی که مطلبت را می خوندم شاهدت توی کله ام زمزمه میشد !
    یک کم پیچیده شد .ینی چجوری بگم من دنبال رسوندن خودم به چیزهایی که توی خواب می بینم نیستم ینی هیچوقت بهش فک نکردم اما الان فک می کنم اگه اینجوریا باشه که ... اوه اوه بیخیال اصلن
    چرا اینجا شکلک نداره ؟
    بعد راستش اومده بودم احوالپرس دیدم مطلب جدید گذاشتی .ما رو بگو فک کردیم نیستی الان سوپ و جوشونده لازمی نگو خدا رو شکر حالت در حد جوجه کبابه
    بازم که شکلک نداره؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خوب سخته به همه اونها که توی خواب میبینیم برسیم! برای من زیاد سخت نیست! شاید چون کم خواب میبینم! مرسی برای لطفت مژگان جان.
      اینجا شکلک نداره! من شرمنده ام!

      حذف
  7. ديشب تو كجا بودي من خواب ترا ديدم! چه تله پاتي ها آمد اين وقت ها چه حس خوبي دارد ميفهمي در ناخود آگاه يكي هستي حقيقي حقيقي

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. نمیدونم شاید یه جورایی خوب باشه، یه حس خوب! اما یه جورایی هم ترسناکه!

      حذف
  8. چرا نظراتی که من میزارم نمیان ؟ یا میان تایید نمیشن ؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. میان سرباز! اما نیمدونم چرا نظرات تو رو میگذاره توی هرزنامه ها! اینکه هی باید سر بزنم و درشون بیارم! می شرمنده!
      اینجا من نظرات هیچ کسی رو سانسور یا تایید نمیکنم!

      حذف
  9. خوابت که جالب بود ولی اینکه بهش زنگ زدی جالب تر بود. دارم فکر میکنم اگه من توی شرایط مشابهی بودم زنگ میزدم. فکر نکنم :)
    منم همیشه نصف بیشتر بادمجونها رو موقع سرخ کردن میخورم با نون. چه لذتی داره.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خوب احتمالا اکثر آدم ها اینکار رو نمیکنن. اگه اینجوری بود صبح ها خطوط تلفن مختل میشد! این هم آلنه دیگه!
      آخ آخ خورشت بادمجون یه طرف بادمجون سرخ شده با نون یه طرف!

      حذف
  10. جریان خواب خیلی هیجان انگیز بود.گفتی بادمجان سرخ شده وای دلم خیلی از اون بادمجون قلمی های خودمون خواست .سرخ شده با نمک و نون

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. شما که خوندین و هیجان انگیز بوده! من که خودم دیدمش بماند! در مورد بادمجون هم که حرفی نمیمونه دیگه!

      حذف
  11. حالا یه بار ما خواستیم مثه ملل متمدن شاهد همین بغل تو رو گوش بدیم ها اااا ، شاهدی در کار نبود ، یعنی رویت نشد ! ( آخه قصه ی اینترنت خونه ی ما مثه جهنم ایرونی هاس ، یه روز قیر نیست ، یه روز متصدی آتیش غایبه و الی آخر و من معمولا محرومم از شنیدن شواهدت !)

    پاسخحذف
  12. بقیه ی نظرم رو سانسور کرده بودم ولی تصمیم گرفتم بنویسم برات : میدونی جزو معدود آدمای دنیای مجازی هستی که خودسانسوریت اندکه و به فراغ بال یا بقول خودمون به دلِ دلا ! مینویسی ؟ این صداقتت برام قابل تحسین و تامل هستش ... کدوم ما میایم بنویسم خواب کسی رو دیدیم و در این خواب مرزبندی های جهان واقعی رو درنوردیدیم ؟ جهان رویا ، جهانی که براش محرم و نامحرم تعریف نشده و وقتی دو نفر رو دست در. دست هم میبینن ، ازشون مدرک اثبات نسبت نمیخان !!!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خوب از این به بعد باید شاهد‌ها رو به صورت اختصاصی براتون ارسال کنم!

      مرسی‌، خوب نمی‌دونستم که جزو این عده‌ آدم‌های معدود هستم! شاید خوب باشه! نمیدونم! اما خوب فکر کنم بعد از این لحظه همیشه در ضمیر ناخوداگاهم موقع خواب دیدن، یاد این دست توی دست بودن بیافتم! :دی

      حذف