امشب پاییز رو حس کردم، غروب یکشنبه و سرمای نافذ دم غروب و آسمونه گرفته. نه چرت بعد از ظهر حالم رو بهتر کرد و نه حتی سیگاری که روشن کردم، حتی چایی هم حالم رو بهتر نکرد، نه حال چرخیدن توی صفحههای مجازی رو داشتم، نه کتابی که دست گرفتم رو حال ورق زدن. حس کردم که پاییز داره میاد. روی تقویمها هنوز مونده اما داره میاد.
از پاییز اینجا متنفرم. انگار همه چی میمیره، دلگیر میشه، دل مرده میشه، سکوت میشه، بی روح میشه، سرد میشه.
هیچی نمیتونه این سرما رو گرم کنه، حتی شوفاژ دیواریهای خونه.
پاییز های ایران رو چی؟اون موقع ها از پاییز خوشتون میومد؟
پاسخحذفمن پاییز رو خیلی دوست دارم...علاقه ی عجیبی به پاییز دارم وصف نشدنی.پاییز و چای سبز داغ و دونات شکلاتی و شومینه.بعدش هم همون بغل چرت بزنم.زود هوا تاریک بشه اخ که چه کیفی داره.
پاییزهای ایران رو دوست داشتم، اتفاقا خیلی هم زیاد، اما پاییزهای اینجا فرق داره، پاییزهای اینجا روح نداره. پاییز بیشتر خوش گذشتنش تو کافه نیشینی غروبش بود واسه من،
حذفمن در شهری زندگی می کنم که همیشه مثلا بهاره
پاسخحذفنه پاییزی نه زمستونی... همیشه یه مدله
اما روزای کمی از پاییز رو که تهرانم برگایی که رو زمینن رو دوست دارم
من شهر همیشه بهار هم خیلی دوست ندارم، پاییز و زمستون هم قشنگه، با صفاست. اما پاییزهای اونجا، نه اینجا، پییژی اونجا حرف نداره، رنگ و وارنگه، جون میده که بری و توی خیابونش قدم بزنی، توی کوچه پس کوچه هاش، بری کافه و با دوستات گپ بزنی و چایی یا قهوه داغ بنوشی.
حذفآخ نگو که منم یکشنبهحالم خیلی سرد و پاییزی بود. من از پاییز و زمستون اینجا بیزارم . خیلی افسرده ام میکنه
پاسخحذففکر کنم ماها کلا زمستون و پاییز اینجا خیلی با روحیمون سازگار نیست. اگه شما هم همین حس رو داشتید پس منم درست حس کردم. داره میاد...
حذفمتاسفانه....
پاسخحذفمن که از غصه رفتم پیشواز و الان سه روزه تب کردم
امیدوارم که حداقل زمستون طولانی و خیلی سردی نباشه
حذف