۱۳۹۲ شهریور ۱۳, چهارشنبه

سارا چی کار نمیکنه؟؟؟

سارا و رابرت توی مرحله‌ ای از رابطه بودن که تصمیم خودشون رو برای ازدواج گرفته بودند و به همین خاطر سارا قصد داشت که رابرت رو برای بار اول به خانواده معرفی‌ کنه، اما خوب از راه دور هم راهی‌ به جز مکالمهٔ آن لاین با اسکایپ نبود،
به هر صورت سارا جریان رو به خانوادش گفت و یه قرار گذاشتن که از ورای شبکه ی دیتا هم رو برایِ اولین بار ملاقات کنن.
روز ملاقات فرا رسید و همه چیز بخوبی شروع شد و سارا سعی‌ میکرد با ایفای نقش مترجم دو طرفه همه چیز رو در حاشیه امنیت و تحت کنترل نگه داره. اما خوب برای اینکه مکالمه از حالت خسته کننده خارج بشه و از طرفی‌ مهارت‌ها و شیرین کاری‌های رابرت رو به مامان بابا نشون بده، از رابرت میخواد که یه چیزی خطاب به پدر و مادرش به زبان فارسی بگه. رابرت بعد از کمی‌ فکر کردن و صاف کردن گلو و سپر کردن سینه خطاب به مامان سارا میگه: "مهین جون، سارا بارا من آشق بازی نامیکنه".

برای یه لحظه مامان و بابای سارا ساکت میشن و تکرار می‌کنن که : سارا با من عشق بازی نمیکنه" و میزنن زیر خنده. 
می‌تونم تصور کنم که در این چند لحظه چه افکاری از سر پدر و مادر سارا گذشته؛
احتمالا مامان سارا با خودش میگفته، اوا خاک تو سرم، ببین پسره غربتی چقدر بی‌ حیاست، دفعه اول که آدم با پدر مادر یه دختر اینجوری صحبت نمیکنه که.

در همین حال پدر سارا هم با ابروهایی هفت و هشت داشته فکر می‌کرده که: دختره رو فرستادم بره که دکتر مهندس بشه حالا با یه الدنگ جلوی من نشسته و از عشق بازیشون صحبت میکنه.

اما خوب مامان سارا در همین حین یکم منطقی‌ تر شده و فکر میکنه؛ البته این اروپایی‌ها فرهنگشون این مدلیه و کلا بی‌ بند و بارن و این چیزا واسشون عادیه. و چند دقیقه بعد میتونه زنگ بزنه به خواهرش و بگه؛ خواهر، پسره رو دیدم، ماشالا، چه قد و هیکلی‌، چه موهای طلایی، تحصیل کرده، مهندس، اینقدرم مؤدّب و خودمونی بود که انگار یه عمره آدم رو می‌شناسه، برگشته با خنده میگه سارا با من عشق بازی نمیکنه، فکر کنم می‌خواسته مثلا خیال مارو راحت کنه از بابت سارا، خیلی‌ فهمیده بود.

از طرف دیگه بابای سارا هم در تمام این مدت کمی‌ افکارش متعادل شده و در خیالش با فکی که به یه طرف کج شده و لبانی جلو اومده، ابروهایی هفت و هشت و چشمانی خیره به صفحه مانیتور در حالی‌ که سرش رو بالا و پایین تکون میده و دست هاش رو تو سینش جمع کرده میگه: دختر خودمه ها، آفرین بابا، کار درست همینه، آفرین به این تربیت مادرت. و منتظره که فردا بره شرکت و با یه ژست روشن فکرانه به شریکش بگه، تورو خدا ببین مملکت رو، الکی‌ نیست که ما اینجاییم و اونا اونجا، این‌قدر جوون‌هاشون درست و راحت تربیت شدن که بدونه رودر واسی حرفشون رو میزنن و در مورد همچی‌ شون مشورت می‌کنن و صادق هستن، اما حالا تو این مملکت جوونا به چه راه هایی کشیده میشن و چه کارها که نمیکنن. این خانه از پای بست ویرانه.

اما خوب تمام این افکار فقط چند ثانیه به درازا میکشه. وقتی‌ که سارا رو میبینن که دست و بالش رو توی هوا تکون میده و داد میزنه که: "رابرت میگه، سارا برای من آش پزی نمیکنه". احتمالا تموم افکار مامان بابای سارا همین‌جا در این لحظه فرو ریخته و خیلی‌ براشون مهم نبوده که سارا بلد هست آشپزی کنه یا نه!


پ. ن. این خاطره قرار بود خنده دار باشه مثلا، چون من خودم تا یه ساعت میخندیدم، اما خوب اینجوری از آب درومد.

۱۱ نظر:

  1. :)))))
    در رابطه با پ.نِ ت، نوشتن اتفاقات خنده دار خیلی سختِ
    در روز کلی مسائل خنده دار برای من یکی پیش میاد، اما خیلی از جذابیت ها و خنده هاش دلیلش فقط بودن تو اون لحظه و مکان و شرایطه، القا کردنش سختره
    تو که موفق شدی، کلی گفتم

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. مرسی‌ سین جان، البته این رو حق با شماست که محیط و جو خیلی‌ تاثیر داره و از طرفی دوباره ایجاد کردنش سخته. اما خوب من معمولا خودم برای خندیدن خیلی‌ احتیاج به جوّ و سوژه ندارم، قابلیت خنده به هر چیزی رو دارم.

      حذف
  2. حالا این پسره هم چرا همچین جمله ی سختی رو انتخاب کرده؟!! مگه اینا با هم هماهنگ نکرده بودن؟!!!
    حالا اینا ازدواج کردن؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. چی‌ بگم والا، ظاهرا که هماهنگ کرده بودن، اما خوب ایشون ظاهرا تلفظش رو فراموش کرده بوده دیگه. من تا چند وقت زیر بار نمی‌رفتم که آش پزی و عشق بازی رو کسی‌ بتونه اشتباه کنه، اما خوب بعد از اینکه از چند نفر دیگه هم خواستم که تکرار کنن بهم ثابت شد ظاهرا شبیه هستن.

      چرا اتفاقا فکر کنم یه پست هم راجع به ازدواجشون نوشتم،

      حذف
    2. پس مبارکه!!! سارا هنوزم آشپزی نمیکنه؟
      ولی من اصلا تعجب نکردم از آشپزی به جای عشق بازی :)

      حذف
    3. هنوز هم آشپزی نمیکنه، البته کم و بیشی یه کار‌هایی‌ میکنه، اما خوب همون نکنه بهتره. :دی

      آشپزی که تعجب نداشت، عشق بازیش تعجب بر انگیز بود. :دی

      حذف