۱۳۹۲ شهریور ۳۱, یکشنبه

بیسکویت مادر...

آدم‌ها همیشه دو دسته بوده اند:

آدم‌هایی‌ که دوست دارند در آغوش گرفته شوند و بخوابند و آدم‌هایی‌ که دوست دارند در آغوش بگیرند و بخوابند،
آدم‌های که هیچ را به ‌لپ دنس  ترجیح میدهند  و آدم‌هایی‌ که ‌لپ دنس را به هیچ،
آدم‌هایی‌ که ناسالم زندگی‌ می‌کنند تا زندگی‌ کنند و آدم‌هایی‌ که زندگی‌ می‌کنند که سالم باشند و زندگی‌ کنند،
آدم‌هایی‌ که پس انداز می‌کنند تا خرج کنند و آدم‌هایی‌ که خرج نمیکنند تا پس انداز کنند
آدم‌هایی‌ که محبت می‌ورزند و آدم‌هایی‌ که تشنه محبت اند،
آدم‌هایی‌ که صبر می‌کنند که معشوق شوند و آدم هایی که عاشق میشوند،
آدم‌هایی‌ که بیسکویتشان را در چای میزنند و آدم‌هایی‌ که نمی‌زنند،
و من همیشه بیسکویتم را در چای می‌زدم،


پی‌ نوشت: امشب را می‌خوابم که صبح کیف مکعبی شکلم را بردارم و لقمه ای‌ که مامان پیچیده را دستم بگیرم و با چشمانی تشنه خواب، با پا‌هایی‌ که خرت خرت کنان دنبال خودم می‌کشم، برای اولین بار به مدرسه بروم.



۱۵ نظر:

  1. آخ آخ... لعنت به گذر زمان! انگار همین دیروز بود... دلشوره هه!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. مخصوصا اون آهنگ‌های تلویزیون، استرس آور بود.

      حذف
  2. پاسخ‌ها
    1. خوب که نه اما یادش بخیر.

      حذف
    2. قربون شکلت پست جنابعالی رو عرض میکنم.

      حذف
    3. بله بله، نه که متوجه نشده باشم ها... مرسی

      حذف
  3. من عاشق اول مهر بودم همیشه

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سین جان شما کلا عجیب غریبی، اون از کلاس ۸ صبح، این از مدرسه!!!

      حذف
    2. نه من فقط سحرخیزم :))

      حذف
  4. بیسکوییت توی چایی!منم میزنم وعاشقشم.خیلی خوشمزه است.
    متن قشنگیه.دوستش دارم.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. مخصوصا اگه نصفش بیافته تو چایی...

      حذف
    2. آره بیفته توی چایی...مثلا اونجا که شل میشه با عملیات فوق پیشرفته میخوای زودی بذاری دهنت،ای دوست دارم!من همیشه بیسکوتم میافتاد توی توی چایی.کم پیش میومد در حین شل شدنش بتونم بخورمش!

      حذف
    3. این بیسکویت توی چایی زدن به دور‌های پیشرفته ایی نیاز داره. همونش هم کار هر کسی‌ نیست.

      حذف
  5. الان ميرم يه چايى با بيسكوييت ميخورم !! حيف كه بيسكوييت مادر ندارم

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. نوش جان، اصلا اینجا بیسکویت مادر پیدا میشه؟ همون ایرانش هم دیگه نیست!

      حذف