۱۳۹۲ تیر ۲۴, دوشنبه

بازی


من از بازی‌ متنفرم، نه اینکه از باختن بترسم، نه! اما ازینکه بازی‌ بخورم میترسم، از اینکه بازیم بده میترسم. همیشه وقتی‌ جایی ایستادم شبیه این لحظه، بین دوراهی بودم، توی شک، اینکه من الان اون کسی‌ هستم که باید بازی‌ کنه، با همهٔ وجودش برای برنده شدن، یا اینکه من اونیم که داره بازی‌ میخوره و مهم نیست که چقدر تلاش کنه... و فکر کنم هیچ وقت درست نفهمیدم و درست انتخاب نکردم، درست مثل الان، من از بازی‌ متنفرم، مخصوصاً وقتی‌ که حس خودم وسط این بازیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر