حقیقت اینه که من خیلی آدم خود شیفته ای نیستم، بر خلاف بعضیها که واقعا عاشق خودشون هستن، حداقل ظاهر خودشون، اما من نیستم. اما واقعیت اینه که من به شدت قیافه به هم ریخته و هپلی خودم رو دوست دارم، خیلی. من به شدت با قیافه خودم روزی که از خواب بیدار شدم، موهام به هم ریخته، چشمام هنوز خوابالو هستند و پوف کردن و صورتی که شیو نشده رو دوست دارم. اصلا یک جورهایی خوشم میاد که هی از جلوی آینه رد بشم و خودم رو نگاه کنم و هر از گاهی به خودم لبخندهای شیطنت آمیز بزنم. اما خوب این تنها به خودم ختم نمیشه.
من کلا عاشق بهم ریختگی آدمها بعد از بیدار شدنشون هستم، خیلی، تصور اون که از خواب بیدار شده، موهاش به هم ریخته، در لباس خواب گشاد و آویزونش راه میره و چشم هاش رو میماله.
اینکه همهٔ آدمها هر روز که از خونه بیرون میری با همین شکل و قیافه سوار اتوبوس بشن و برن سر کار، گوشه ی صندلیهای اتوبوس کز کنن و همچنان چرت بزنن.
اما خوب ترجیحا بهتره که مسواک بزنید، اما صورتتون رو لازم نیست که بشورید.
پی نوشت یک: حقیقت اینه که امروز عاشق قیافه هپلی خودم بعد از بیدار شدن نشدم. امروز یکی از پیراهن هام رو از ته کمد بیرون آوردم، بیشتر از اینکه من بپوشمش، اون میپوشید، در پیراهن من گم میشد، آستینهای آویزون و یقه کج شده. صبحها با موهای بهم ریخته با چشمهایی که هنوز باز نشده بودن و پوف داشت و در حالی که اون پیراهن رو به تن داشت از اتاق میاومد بیرون، و من تنها کاری که دوست داشتم بکنم این بود که بغلش کنم.
پینوشت دو: شاهدش هم همین بغل! فقط همین بس که این شاهد برای من خیلی فرق داره! امیدوارم همونقدر که من دوستش دارم دوستش داشته باشید و اگر ندارید هیچی نگید که احتمالا بین آدمها و این آهنگ، شاهدم رو انتخاب میکنم!
ولی واقعا شاهدت این بار حرف نداره. مرسی. برای زیبایی بقیه نوشته هم چیزی نمیگم.
پاسخحذفوااای منم عاشق قیافه هپلی خودمم و وقتی موهام از گوشه مقنعه زده بیرون اصلا بهش توجه نمی کنم اما همیشه این دیگران گیر می دن که درست کن، شلخته موهات بهم ریخته ست، مادرم از همه بدتر
پاسخحذفشاهدتون هم قشنگه
بله شاهد را دوست داریم.
پاسخحذفهپلی بودن را هم دوست داریم منتهی مراعات دیگران را خیلی میکنیم!
شاهدت چقدر ناز و زيبا بود! من خود شلخته ام را دوست دارم.
پاسخحذف:)
پاسخحذفاصولا که قیافه هپلی چیز دوست داشتنی هست، چه برسه که اون باشه و هپلی باشه!
پاسخحذفدلم برات یه جوری شد آلن شاهدتو که شنیدم...
بوی صداقت اومد!
مدتی بود از کامپیوتر به اینجا سرنزده بودم و فقط از فیدلی میخوندم. هی فکر میکردم این شاهدهای غیبی کجان که من نمیبینمشون. نگو فیدلی پشتیبانی نمیکنه از شاهدهات. حالا قضیه برام روشن شد!
پاسخحذفدر مورد خوبی نوشته هات هم که طبق معمول من بدون کامنت هستم. فقط همین رو بگم که وبلاگت یکی از معدود وبلاگ هایی هست که به نظرم روند رو به رشد داره و معمولا نوشته های جدیدت از قبلی ها قشنگ تر در میاد. ما بیشترمون هنر کنیم پسرفت نکنیم، این میشه که کیفیت نوشته هامون ثابت میمونه. ولی نوع تکاملی نوشته هات الان مدتیه که توجهم رو جلب کرده...به نظرم همین طوری تمرین کنی و ادامه بدی معروف بشی ;)
مونا لیزا جان، اولا که شکست نفسی میکنی! دوم که خودم همچنان میدونم که دری وری مینویسم اما خوب دروغ نمیگم که ذوق زده نشدم از نظرت!
حذفمن که می دونم تو همه ی اینا رو نوشتی که آخرش برسی به پی نوشت یک! خب از اول پی نوشت یک رو می نوشتی دیگه! فکر کردی نمی فهمم!
پاسخحذففکر اینجاش رو نکرده بودم که اینجا سر میزنی و دستم رو میشه!
حذف