۱۳۹۲ تیر ۹, یکشنبه

لج بازی

اصولاً از بچگی‌ انسان لجبازی بودم، یادمه که اینو زیاد از مامان شنیدم، اینکه همیشه هرچیزی که می‌خواستم بهش گیر میدادم، اصلا مطمئن نیستم که "لج بازی" براش اسم درستی‌ باشه یا نه، شاید "پا فشاری" بیشتر بهش بخوره، اما خوب همیشه مامان به من میگفت: اینقدر لج باز نباش، هر چقدر که بیشتر لج کنی‌ احتمال اینکه به دست بیاریش کمتر میشه، اینکه همیشه برعکسه!!!
حالا خیلی‌ از اون سالها گذشته و من همون آدم موندم، همون آدم لج باز، به پشت سرم که نگاه می‌کنم، احساس می‌کنم که هرچیزی رو که از ته دلم خواستم به دست آوردم، با پا فشاری، همیشه همین بودم، اینقدر پا فشاری می‌کردم که بشه، بجز چیزهایی که وقتی‌ بچه بودم از مامان می‌خواستم.

نتیجهٔ اخلاقی‌: من پسر واقعی‌ِ همون مامان هستم!!! اینکه اون از من لج باز تر هست، واسه همینه که احساس می‌کنم اونهم به اکثر چیزهایی که می‌خواست رسیده.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر