امروز وقتی از خواب بیدار شدم طبقه معمول لپتاپ رو روشن کردم، یه سر به فیسبوک زدم، یادم نمیاد که من این همه پیج دری وری رو لایک کردم یا پیجهایی که من لایک کرده بودم حالا دریوری شدن، اما خوب فکر میکنم اولش همشون پیجهای خوب و خلاقانه یی بودن، با مطالب جالب اما دقیقا همشون انگار به یه جایی میرسن که کم میارن، یا نمیدونم شاید به هر طریقی دنبال لایک میگردن، البته هنوز هم نمیدونم از این لایکها چیزی هم در میاد یا نه، اما متنفرم از این پستهای مزخرف، و جالب تر برام اینکه ۲۰۰۰ تا ۳۰۰۰ تا هم لایک میخورن، نمونش، پاریس یا مکه؟ پاریس لایک، مکه کامنت، یا اینکه کربلا یا آنتالیا؟ آنتالیا کامنت، کربلا لایک، و این خیل مشتاقان که همینجوری بدو بدو در قسمت کامنتها باهم بحث میکنن که نشون بدن چه لذتهای اخروی در کربلا نهفتست یا از زندگی در آنتالیا باید لذت برد. این یدونشه تازه، در مورد عکسهای احساسات برانگیزه کودکان کار که هم مطلب زیاده هم کاریکاتور. آخ که چقد لایک کردنشون ثواب داره! یا مثلا کافی یه ایرانی یگوشهٔ دنیا یه شیرین کاری از خودش در بیاره، کل فیسبوک پر میشه از ذوق و شوق و استعداد ایرانی. البته اگه طرف نگه که ایرانیم هم یه عده از دوستان هستن که براش شجره نامه جور میکنن و سریع به اسم یه استعداد ناب ایرانی وارد بازار لایک میکنن. البته منظورم این نیست که ما ایرانیا بی استعدادیم یا کم داریم از این نوع افراد اما...
راجع به روشن شدن چراغ بی آم دابلیو هم که کلا چیزی نگم بهتره...
بعضی وقتا بل کل دلم میخواد این فیسبوک رو دیاکتیو کنم، اما خوب مشکل اینه که اینجا به اندازهٔ کافی تنها و غریب هستم، اگه همین تماسی که با دوستام هر از چند گاهی دارم قطع کنم، دیگه واقعا فکر کنم قابلیتهای اجتماعیم رو کم کم از دست بدم، کاش فیسبوک دکمهٔ ری استور تو فکتوری ستینگ داشت، اون موقع شاید مثل روز اولش میشد، شاید دوباره میشد پر از پیجهای خلاق، نوشتههای باحال، قرارهای دست جمعی، آموزش زبان و کامپیوتر و حک، نه "شوشول فرنود چندتا لایک داره؟".
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر