باز عطر اردیبهشت...
اولین موی سپیدم...
انگشت شستم به لمس یادگار کودکی بالای لبش عادت کرده بود، چشم باز میکنم و میبینم هنوز هم به دنبالش میگردم...
شاید اگر نرفته بودم اون هم به نوازش اولین موی سپیدم عادت میکرد...
هر دو را به لیست "آنها که دیگر تکرار نمیشوند" ام اضافه کردم، هم تو را، هم اولین موی سپیدم...
پی نوشت : شاهد...
این بهترین شاهدی بود که تا به حال اینجا گوش دادم...یادم می مونه که اینجا" بمان" رو شنیدم.
پاسخ دادنحذفموی سفید رو اگر به وقت تنهایی ببینی،بیشتر دلتنگت میکنه.نه از سرامدن پیری بلکه از سر چیزی که از ته قلبت میجوشه و تو مدام میخوای روی اون سرپوش بذاری و بگی نه برای من تمام شده.شاید هم تمام شده اما موی سفید در تنهایی دیدن،دردش زیاده.
بیشتر جای خالی رو توی ذوق ادم میزنه...و من برای همین برای اول بار موی همیشه مشکی ام رو مشکی تر کردم برای اونکه یادم بره که موی سفید دار شدم بدون اونکه اون کنارم باشه که بگه موی سفیدت رو دوست دارم...خوشم میاد با من قراره پیر بشی.
آخ از این اردیبهشت خفه شدم.
میدونم چی میگی، خوب!
حذفآره این باهم پیر شدن هم حس خوبی به آدم میده، حداقل میبینی که تنها نیستی
چه خوب نوشتي. به دلم بدجور نشست.
پاسخ دادنحذفﺗﻮﻱ ﭘﺴﺖ"ﻳﻌﻨﻲ ﺻﺒﺢ ﺷﺪﻩ"ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻱ ﻛﻪ ﺩﻭﺍﺯﺩﻫﻢ ﺍﺭﺩﻳﺒﻬﺸﺖ ﺗﻮﻟﺪﺗﻪ...ﺗﻮﻟﺪﺕ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﺁﻟﻦ ﺟﺎﻥ.
پاسخ دادنحذفﺍﻣﻴﺪﻭﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﺳﺎﻟﻬﺎﻱ ﺩﺭ ﭘﻴﺶ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﺕ ﭘﺮ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﺯ ﺷﺎﺩﻱ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﻭ ﺍﺭﺍﻣﺶ ﻓﻜﺮﻱ ﻭ ﺳﻼﻣﺘﻲ ﺟﺴﻢ ﻭ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ.
ﻣﻬﺴﺎ ﻫﺴﺘﻢ:)
مرسی مهسای عزیز که یادت بود! ممنون از تبریکت
حذفﺍِﻭﺍ ﺍﻭﻥ ﺷﻜﻠﻚ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﻮﺩ!ﻧﻪ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ.
پاسخ دادنحذفبا یه روز تاخیر تولد مبارک آلن جان :)
پاسخ دادنحذفخیلی خیلی ممنون سنا ی عزیز
حذفمنم اومدم همونو بگم که Sana گفت! تولدت مبارک با یک روز تاخیر! امیدوارم کیف کنی حسابی آلن!
پاسخ دادنحذفمرسی مامان همیشه مهربون.
حذف