مهربون بودن اساسا با جذاب بودن فرق داره!
آدمهای اطراف شیفته جذابیتها هستن، نه شیفته مهربونی ها. همه مهربونی رو دوست دارن، همه بودنش رو میخوان اما در نهایت بین جذابیت و مهربون بودن، برنده آخر همیشه جذابیته.
اینکه نسبت به همه آدمها مهربون باشی، نتیجهاش این نیست که همه همیشه همراهت بمونن. همه سرگرم بودن با جذابیت رو هرچند برای مدت کوتاه ترجیح میدن به همیشه داشتن مهربونی. همه میگن که مهربونی رو ترجیح میدن، اما گوش نکن، حرف مفته.
اگه بین جذاب بودن و مهربون بودن، مهربونی رو انتخاب کردی، از آدمها توقع نداشته باش که مهربون باشن، همه توقع مهربونی رو دارن اما الزاماً با مهربونی جواب نمیدن. اگه یه روز انتخاب کردی که آدم مهربونی باشی، مطمئن باش که آخرش با همه قشنگیاش همین تنهایی هست، همین کم مهری ها.
وقتی سعی کنی با همه آدمها مهربون باشی، سعی کنی همه آدمها رو راضی نگاه داری، نتیجهاش یه عده همیشه ناراضیه، یه عدهِ حسود، و یه عده آدم همیشه عاشق جذابیت.
هرچقدر برای آدمها زحمت بکشی، بعد از یه مدت دیگه هیچکس هیچی نمیبینه، مهربونیات میشه وظیفه ات.
توی شلوغی کارناوال، وسط آدمهای خوشحال و خندان و رقصان، هنوز میشه غمناک بود، میشه با چند تا شات ویسکی توی بار، ماسک لبخند رو از روی صورتت برداری، به یه جا خیره بشی، بغض کنی.
میشه دست نزدیکترین آدم رو توی جمع بگیری و بخوای که برسونتت خونه چون حالت خوب نیست،
این دری وریها پر بود توی سکوتم، موقع درد و دل هاش، موقع اشک ریختناش توی یه خیابون پر از رنگ و صدا، وقتی میگفت؛ "من با همه مهربونم، من به همه کمک میکنم، اما هیچکس من رو دوست نداره". اما گفتن این دری وری ها هیچ کمکی نمیکنه، فقط رویاهای قشنگش رو خراب تر میکنه.
من نمیتونم اشک آدمها رو تحمل کنم، مهم نیست کی باشه، نمیتونم. یا میزنم زیر گریه، یا عصبی و دیوونه میشم.
شاید فقط بتونی بغلش کنی، گونهاش رو ببوسی و آروم در گوشش بگی، چشمهای خوشگلت رو با گریه خراب نکن.
آخرش میتونی برسونیش خونه، بخوابونیش توی تختش، چراغها رو خاموش کنی و در رو ببندی و بری.
به همین راحتی اشکهای یه آدم که فقط نیم ساعت هم مسیر زندگیت بوده، برای همیشه یادت میمونه. اینکه تمام شب تو هم شلوغی رو یادت میره، اینکه حس می کنی این حرف ها آشناست. هرچند شاید اون حتی صبح روز بعد یادش نیاد نیم ساعت از تنهایی هاش رو با یه غریبه شریک شده.
پی نوشت: ربط شاهد فقط به احوالات نگارنده در زمان حال است.
اول میخواستم هیچی نگم.چون حرف زدن در این مورد عصبی ام میکنه.
پاسخحذفاما برو به اون دوستت بگو که یادت باشه که در عین مهربونی باهوش هم باشی.وقتی میبینی که یکی داره پر رو بازی در میاره و مهربونی کردن تو رو وظیفه ات میدونه،بهتره دوز مهربونی کردنت رو کنترل کنی...که اگه بخوای همونجور مهربون بازی در بیاری دیگه مشکل از طرف مقابلت نیست.خودت دوست داری که اذیت بشی.
در ضمن اصلا هم خودت رو نباز.بالاخره یکی پیدا میشه که قدر مهربونی ات رو بدونه.امیدوار باش.
ﺍﻳﻨﻢ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻮ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺁﺩﻣﺖ ﺭﻭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮔﺮﻓﺘﻲ.ﻫﻤﻪ ﻛﻪ ﺟﻨﺒﻪ ﻣﺤﺒﺖ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﻲ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﻥ.ﻧﺬﺍﺭ ﺁﺩﻣﻬﺎﻱ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﻲ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﻭ ﺑﺎﻭﺭﺕ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﺑﺒﺮﻥ.
پاسخحذفﺍﻣﺎ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﻼﺵ ﺑﺮ ﻧﺪﺍﺭ...ﺁﺩﻣﺶ ﺭﻭ ﻛﻪ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻱ ﺩﻳﮕﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﻴﺸﻪ.ﺑﺎﻭﺭ ﻛﻦ.
دلی دیرم فقط خریدار محبت! و عاشق مهربانی! باورم اساسا بر پایه محبته و لاغیر!
پاسخحذف(مهسا جان اعصاب نداریا!!)
مهسا جان این حس گند ومزخرف رو تجربه کرده و میدونه چه خفقانی همراهش روی دل ادم سوار میشه.واسه همینم این مساله یکی از معدود مواردی هست که از کوره به درش میبره!
حذفاما بابت عصبی بودن وخشونت پنهان در کامنتم عذرخواهی میکنم.
اگر آدم ديگه مجبور باشه به مهرباني به خاطر اينكه بقيه از ديتش ناراحت نشن خيلي رنج آوره. من هيچ وقت اينقدر مهربان نيستم - يك وقتي بودم خيلي بد بود- همه فكر ميكردند اگر من جا گذاشته شوم اگر بيشتر از بقيه كار كنم اگر... من آنقدر مهربان و بزرگ هستم كه مشلي به وجود نياد و اين خوب نبود.
پاسخحذفمن تو پستائه تو فقط باید سکوت کنم :پی
پاسخحذفآلن خوبی؟؟ پیدات نیست! پست غم انگیز میذاری حذف میکنی خوب آدم نگران میشه دیگه!!
پاسخحذفخب دیگه چخبر؟
پاسخحذفبابا کف کردیم بس که اومدیم و تفاوت های مهربونی وجذاب بودن رو از اساس خوندیم!
اصلا باید به این وبلاگ نویس هایی که یکهو میذارن میرن،یک توبیخی تعلق بگیره.
صاحاب این بلاگ اسپات کجاست؟کیه؟من میخوام برم چغلی تو رو بکنم...خونم رو به جوش اوردی!!
نیستی شما!!!
پاسخحذفاما عید دیدنیمونو میایم!!!
سال نوتون مبارک
عیدی هم یادتون نره :دی
انقد خوبه از همه کوچیکترم :دی
اینکه بخوای همیشه و همه ی آدمها رو راضی نگهداری حتما نتیجه اش تنهایی و احساس خسران و سرخوردگی ست . کم کم شخص هویت خودش را از دست میده و در سرازیری افسردگی میوفته
پاسخحذف